در این پست از سایت کافه رمان، رمان کلت طلایی را آماده کردیم. برای دانلود رمان کلت طلایی در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
نام رمان: کلت طلایی
نویسنده: Silver seahorse
ژانر: عاشقانه، پلیسی، جنایی، انتقامی
صفحات: 135
خلاصه:
یگانه دختریک سردار به اجباربه راه خلاف کشیده میشه وبه یک قاتل تبدیل میشه حالا میخوادانتقام بگیره و…..پایان تلخ…پلیسی..اکشن…عشق…
قسمتی از رمان:
کمی خستگی در کرد. نفس عمیقی کشید و منتظر شد. روی سطح سرد پشت بوم تو هوای پاییزی دراز کشیدن این سختیها رو هم داشت. بالاخره انتظارش سر اومد. نیمچه لبخندی رو لباش نشست. به چشمشو بست و اون یکی رو هم پشت دوربین تفنگی. به هدفش خبره شد. آروم گفت:
_ از اون ماشین شیکت بیا پایین دیگه.
هدف انگار منتظر حرفش بود، چون از ماشین خارج شد. دستش رو روی ماشه تفنگ شکاریش گذاشت و ثانیهای بعد مصدای خفهای شنیده شد و مرد روی زمین افتاد. کسی توی کوچه نبود. وسایلشو جمع کرد و سریع از ساختمون خارج شد. مرد به آسونی مرده بود. تا یه مسافتی رو دوید. وقتی مطمئن شد کاملا از محل حادثه دور شده و ب یه جای جای شلوغ رسیده، نفس عمیقی کشید. دستی برای ماشینهای عبوری تکون داد. سوار ماشینی شد که مردی رانند بود و یه زن هم عقب نشسته بود.
_ کجا پیاده میشی؟
_ نیاوران.
راننده دیگه چیزی نگفت. جند دقیقع بعد صدایش سکوت رو شکست.
_ همینجا.
راننده نگه داشت.
_ میشه پونصد تومن.
پول رو داد و وارد کوچهی محل سکونتش شد. جلوی در خونش ایستاد. کلید رو از جیبش در آورد و در رو باز کرد. در رو پشت سرش بست و سویی شرت گشاد، کلاه دارش رو از تنش درآورد و به جالباسی آویزون کرد. کیف بزرگش که هر کی نمیدونست فکر میکرد توش گیتاره رو کنار گذاشت. خودش رو پرت کرد روی مبل و کنترل تلوزیون رو برداشت. شروع کرد به عوض کردن کانالها، چند دقیقه بعد غر غر کردنش شروع شد:
_ خاک بر سرتون با این برنامههای آب دوغ خیاری.
آخرین شبکهای که دید داشت فیلم لئون رو نشون میداد. توجهش جلب شد و تا آخرش رو دید، آخرش با بیتفاوتی گفت:
_ یه فیلم مثل بقیه فیلمها.
از جاش پرید و رفت تو آشپزخونه. در یخچال رو باز کرد و دو تا تخم مرغ برداشت و نیمرو کرد. شامش که تموم شد، ظرف رو شست و رفت سمت حموم. موهاش رو که با کش بسته بود باز کرد و طبق عادتش چند بار سرش رو تکون داد. از حموم که در اومد خیس خیس بود. عادت نداشت خودش رو با حوله خشک کنه. موبایلش رو برداشت و شماره گرفت. صدای خشنی جواب داد:
_ بله؟
مطالب پیشنهادی:
دیدگاهتان را بنویسید