در این پست از سایت کافه رمان، رمان دلواپس توام را آماده کردیم. برای دانلود رمان دلواپس توام در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
رمان: دلواپس توام
نویسنده: VANIYA.b
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
داستان درباره ي دختريه که بعد از ازدواج خواهرش،يه مشکلاتي براش پيش مياد که مجبورميشه بره و توخونه ي دامادشون براي مدتي زندگي کنه…
تو اونجا اتفاقي براش پيش ميوفته که اصلا فکرشم نميتونسته بکنه…زندگي بيخيالو روحيه ي سرخوشش توي اون عمارت دچار تغيير ميشه
قسمتی از متن:
باحرص داشتم خيار پوس ميکندم و زير لب غر ميزدم.
به اينم ميگن عروسي آخه؟عين اين بدبخت بيچاره ها باس از دور ببينم.کوفت بگيري الهه که
کوفتم کردي اين عروسي کوفتي تو…
با پس گردني محدثه يه متر از جام پريدم
–دختره ي امين آبادي گردنم شکست…کرگدن اينقدر زور نداره که تو داري
ريز ريز ميخنديد.
سرجام نشستم دوباره اونم با فاصله نشست و گفت:آخيييي…حوصله ات سر رفته؟
–نخيرم…دارم کلي حال ميکنم.تا الان يه بشکه ميوه خوردم وچهار تا جعبه شيريني.
محدثه–معده نيس که خرابه است…براي مهمونام يه چيزي بذار آبروتون نره
بيخيال تکه اي خيار دهنم گذاشتم وبا همون دهن پر گفتم:خودم تو اولويتم
محدثه–ولي عجب عروسي اي شده ها…معلومه دامادتون زيادي خرپوله
–آره به قيافه اش که ميخوره قاچاقچي اي چيزي باشه
محدثه–بنده خدا…کجاش شبيه قاچاقچي هاست؟
–کجاش نيست…اين الهه شوهر نديده اينقدر هول بود اصلا وقت نشد برم تحقيق…انگار توجزيره
مئومئو گير کرديم اينم آخرين مرد روزمينه…فقط چشماي باباقوريش رامين جونشوميبينه…بدبخت
شوهر زليل…
محدثه–جلوخودشم ميگي؟
–مگه از جونم سير شدم…يه بار گفتم اين يارو چيکاره است که يه ماه نشده ميخواي آويزونش
شي ،کاري کرد تا يه هفته لنگ ميزدم بسکه جفتک انداخت
محدثه–اينکه واقعا حقته…حالا نگفتي چراگفت بشيني اينجا تکون نخوري!
تکه ي گنده ي ديگه اي کردم تو دهنمو گفتم:مرض داشتن که ماليات نداره…
نگاهي به دورو برانداخت و گفت:خوشتيپ زياد دارن ها…داداشاي داماد کدومان؟
شلوار آبي کاربني پوشيده…موهاشم از ايناس که يه سانتي زدن و تقريبا کچل محسوب
ميشن.طبق آمارچشماي عسلي اي هم داره
محدثه–چطوراون يکي عروسي برادرش نيومده ؟
–حتما اونم قاچاقچيه تو بندر،سوار کشتي شده داره محموله جابه جا ميکنه
نگاهي به جمع پسرايي که نزديکمون هرهرميخنديدن انداختم.تکه ي آخر خيار که خيليم گنده بود
کردم تو حلقموگفتم:واااااااييي…فکرکنم خدانيمه ي گم شده ي منو تيکه تيکه کرده هرتيکه اشو يه
جا گذاشته…من نسبت به تمام اين پسراي جمع حس دارم محدثه…جون تويکي از يکي
جيگرترن…)اونم دلشو گرفته بود ميخنديد فقط(نگيرمشون حيف ميشن…اي حناق 1ساعته بگيري
الهه که نميذاري توعروسيت شوهر پيداکنم…اي دردبي درمون بگيري که…
صداي بم پسري از نزديکيم بلند شد:ببخشيد خانوم
همچين برگشتم عقب گردنم ترق ترق صدا داد.
مطالب پیشنهادی:
دانلود رمان اینم مثل من باحاله
دیدگاهتان را بنویسید