دانلود رمان بیمارستان عاشقی
به روز شدهدانلود رمان بیمارستان عاشقی
در این مطلب از رمان کافه ، رمان بیمارستان عاشقی با آماده کردیم.برای دانلود رمان بیمارستان عاشقی به ادامه مطلب مراجعه کنید.

دانلود رمان بیمارستان عاشقی
بخشی از رمان بیمارستان عاشقی :
سه تا از شکلاتای خوشگل و خوشمزشو برداشتم .
ساحلم برای خودش چندتا برداشت و رفت و برای دوتامون نسکافه آورد.
لیوان داغ نسکافه رو بو کردم!
خیلی حس خوبی بود …
شکلاتامو با نسکافم خوردم و لبخندی زدم .
حس میکردم انرژیم زیاد شده .
داشتم اخرین شکلاتو توی دهنم میزاشتم که با صدای رامین به خودم اومدم:
– خانوما دارین تک خوری میکنین؟
لبخندی زدمو گفتم:
– بیا شکلات منو بخور!
ساحل اخمی کرد و گفت:
– نه دکتر صبر کنین !
کیفشو اورد و چند تا شکلاتم به رامین داد.
رامین مثل بچه ها با بهانه گیری گفت:
– نسکافه هم میخوام !
با ساحل بلند خندیدیم …
زیادی خودمونی بود باها ساحل
دیوانه بود این بشر .
رمان های پیشنهادی :
ساحل لیوانی نسکافه ریخت و به دستش داد.
لبخندی رو به ساحل زد و گفت:
– مرسی!
ساحل خندید و گفت:
– خواهش میکنم آقای دکتر.
رامین با محبت نگاهم کرد و گفت:
– خوبی تو؟
اروم سرمو تکون دادمو گفتم:
– اوهوم؛خوبم .
چشمکی زد و چیزی نگفت .
نسکافشو که خورد نگاهی بهم انداخت و گفت:
– دکتر من دارم میرم یکی از بیمارارو چکاپ کنم؛نیم ساعت دیگه بیاین اتاق من کارتون دارم!
لبخندی زدمو گفتم:
– باشه .
لیوان نسکافه هارو دور انداختم …
ساحل نگاهی بهم انداخت و گفت:
– بهتر شدی؟
لبخندی زدمو گفتم:
– اوهوم؛خوبم .
خندید و گفت:
– شکلات بر هر درد بی درمان دواست !
بلند خندیدمو گفتم:
– دیوانه !
خندید و چیزی نگفت …
سری به icu زدمو از وضعیت نرمال بیمارا مطمئن شدم .
نگاهی به ساعت انداختم …
دیگه نیم ساعت شده بود.
به سمت اتاقش رفتم .
منشی بداخلاقش با دیدنم پاشد و لبخندی زد .
سری براش تکون دادمو تقه ای به در زدم .
بعد از چند ثانیه اروم گفت:
– بفرمایید ..
درو باز کردمو رفتم داخل .
با دیدنم لبخندی زد و گفت:
– سلام عشق من .
لبخندم پر رنگ تر شد و گفتم:
– سلام قلبم .
خندید و گفت:
رمان بیمارستان عاشقی بصورت آنلاین می باشد.
برای خواندن رمان بیمارستان عاشقی در کانال زیز عضو شوید.
kholood helali