در این پست از سایت کافه رمان، رمان بزن زیر گریه را آماده کردیم. برای دانلود رمان بزن زیر گریه در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
نام رمان: بزن زیر گریه
نویسنده: hengameh_sh
ژانر: عاشقانه، اجتماعی
خلاصه :
ساسان تو بچگی بزرگ شد اما دوست داره تو بزرگی بچگی کنه… ساسان درد کشیده اما انگاری خودش مایه درده… ساسان دورش شلوغ هست اما کی جز خودش میدونه که تنهاست!! ساسان از جنس مردایی هست که درک نشدن!!!
ساسان مردی هست که اگه شناختیش داشتنش آرزو میشه!!! ساسان های دنیای ما زیادن ولی دیده نشدن درک نشدن!!!
داستانی که پیش روتون هست نمیشه گفت تک تک جزئیات اما کلیت داستان حقیقته!
قسمتی از رمان:
صبح باصداي هشدارگوشی موبایلم بیدارشدم صداي تق وتوق ازپایین میومد. بارخوت ازجام
بلندشدم و به سمت حموم رفتم یه دوش آب گرم گرفتم اما بازبی حوصله بودم.
بدون اینکه یکم توجه کنم لباسامو عوض کردم ودستی به موهام کشیدمو ازپله هااومدم پایین
حاج احمددرحالی که روزنامه میخوند ازبالاي عینکش یه نگاهی بهم کرد ومن باصدایی خش
دار سلام کردم سرشوتکون داد وزیرلب جواب سلاممو دادو باصدایی جدي گفت:وقت خواب
ساسان خان!خیرسرت دانشگاه داري!
سعی کردم جلوي پوزخندمو بگیرم امافکرکنم ناموفق بودم چون حاجی باجدیت تمام زل
زدبهم و سرشو به عنوان تاسف تکون داد…گفت:بعد دانشگاه یه سربیا شرکت
میلی به صبحانه نداشتم زور زورکی آب پرتغالمو سرکشیدم وبدون اینکه جواب نسرین روبدم
ازخونه زدم بیرون…
سوارماشینم شدم وصبح اول صبح پامو رو پدال گاز فشار دادم…داشتم میرفتم دانشگاه! به
معناي واقعی زرشک…
توفکر بودم که صداي زنگ موبایلم افکارمو بهم ریخت زیرچشمی نگاه کردم ببینم کی بهم
زنگ زده“آرش بود“
تنها پسري که باهمه لودگی هاش واسم عزیز بود….
تاگفتم الو صداي نکره ش گوشموپاره کرد:
اون گوشی صاب مرده ات کجابود جواب نمیدادي؟
–علیک سلام داداش!
جمع کن خودتو!جواب منو ندادي..
–باباخیرسرم دارم رانندگی میکنم نمیشه که جواب داد..
خیلی خب حالا کجایی؟
دارم میرم دانشگاه!
باشه بعدش یه سربیا اینجا.
مطالب پیشنهادی:
دیدگاهتان را بنویسید