دانلود رمان استاد خاص من
در این مطلب از رمان کافه ، رمان استاد خاص من را اماده کردیم.برای دانلود رمان استاد خاص من به ادامه مطلب مراجعه کنید.
نويسنده : محيا داودي
بخشی از رمان استاد خاص من :
با اين جمله عماد حرفامون به پايان رسيد:
_غلط كرده مردتيكه كه با توپ كوبيده به تو!الان كلاسم شروع ميشه شب بهت زنگ ميزنم!
و بعد هم بوق اشغال!
نفس عميقي كشيدم و تو دلم خنديدم،
هنوز ٢٤ساعت نميشد كه اومده بودم اينجا و اين قدر داشت خوش ميگذشت!
از اتاق خوابي كه فعلا مال من بود زدم بيرون و چرخي تو خونه ي دلباز و بزرگ دايي زدم.
زندايي تو آشپزخونه مشغول آشپزي بود و خيال من از بابت شكمم همه جوره راحت بود و اما خبري از رها دختردايي گراميم نبود كه رفتم تو آشپزخونه:
_رها كجاست؟
كه زندايي يه كم شوكه شد از اينطور ظاهر شدن من و بعد جواب داد:
_والا همينجاها بود تا وقتي كه بهش گفتم بشين يه كم سالاد درست كن و يه دفعه غيب شد!
آروم خنديدم كه زندايي هم با خنده سري تكون داد و طولي نكشيد كه سرو كله رها پيدا شد:
_خوب داري آبروم و ميبري مامان خانم،يه دقيقه رفتم تا دستشويي و اومدم!
رمان های پیشنهادی :
و رفت سمت يخچال و وسايلاي سالاد و بيرون آورد كه زندايي ليلا جواب داد:
_آبرو بردن نيست دخترِ من،فقط نقشه هات يه كمي تكراري شده!
من و رها منتظر زل زديم به زندايي كه ادامه داد:
_والا من هركاري كه بهت ميگم يه دفعه دستشوييت ميگيره و ميري دستشويي،روشت و عوض كن مثلا اين دفعه برو حمومي جايي!
و قهقهه زد و من هم همچنان به خنديدنم ادامه دادم كه رها نفسش و عميق فوت كرد بيرون و همزمان با شستن وسايلاي سالاد گفت:
_مامان كه تو باشي دشمن ميخوام چيكار!
و آروم خنديد.
رفتم كنارش و گفتم:
_حالا ول كن اين بحث خيار گوجه رو،بگو ببينم چه خبرا؟با كيا هستي با كيا نيستي؟
و با چشماي ريز شده نگاهش كردم كه با ديوونگي تموم جواب داد:
_كيا؟مگه من مثل تو واسم ريخته؟
و ادامه داد:
_تنها ترينم!
آروم كوبيدم به بازوش:
_الكي؟
رمان استاد خاص من بصورت آنلاین می باشد
برای خواندن رمان استاد خاص من در کانال زیر عضو شوید
دیدگاهتان را بنویسید