در این پست از سایت کافه رمان، رمان همجنس من را آماده کردیم. برای دانلود رمان رمان همجنس من در ادامه مطلب با ما همراه باشید.
رمان: همجنس من
نویسنده: دل آرا دشت بهشت
ژانر: عاشقانه
خلاصه:
داستان از زبان دختری به اسم مریم نقل میشه که به خاطر تهمت به هم جنسبازی یک سری از موقعیت های زندگیشو از دست میده اما در عوض….پایان خوش
قسمتی از متن:
یه استرس شیرین ته دلم موج میزد، نمیتونم درست و واضح توصیفش کنم فقط همینو بگم که دستام یخ کرده بود
واز شدت خوشحالی کم مونده بود با صدای بلند گریه کنم.برای بار هزارم به صورت خودم توی آینه نگاه کردم،
اونقدرها هم زیبایی چشم گیری ندارم اما در بین همسن وسالهای خودم پر طرفدارم.با صدای مهسا خواهرم که با
محبت بهم زل زده به خودم میام: خوشحالم که به آرزوت داری میرسی وبا اون که دلت میخواد ازدواج میکنی.از
تعریفی که به کار برد ته دلم غنج میره وهمه هیجان درونیم به شکل یک لبخند گَل وگشاد ظاهر شد وهر کاری
کردم نتونستم جمعش کنم.زندایی تارا با دیدن قیافه من با صدای بلند خندید ورو به مهسا گفت: تورو خدا اینو
جمعش کنید مایه آبروریزیه امشب!!ودوتایی با هم خندیدند.لبامو غنچه کردم:نامردا!! من مایه آبروریزی ام؟زندایی
تارا که خودش هم آرایشگرم بود خم شد واز گونه ام بوسید: شوخی کردم خوشکل خانوم.با صدای زنگ گوشیم از
روی صندلیم کنده شدم وموبایلمو از جلوی آینه برداشتم وبا دیدن اسم علی روی صفحه گوشیم فوراً جواب دادم:
بله؟صدای بم ومردونه علی توی گوشی پیچید: سلام.خوبی؟در صورتی که داشتم از ذوق منفجر میشدم خودمو کنترل
کردم: من خوبم.توچطوری؟صداش آروم شد: مگه میشه تو همچین شبی بد باشم؟!!گونه هام سرخ شد: پس تو هم
بلدی از این حرفها بزنی!!لحن صداش کمی جدی شد: بهم نمیاد؟دوست داری همون علی سابق باشم؟فوری گفتم: نه
نه! اونو دوست ندارم.با صدای بلند خندید: قربونت برم.واسه اون علی فقط دختر خاله بودی.اما واسه این یکی همه
چیزشی..چند ثانیه ای بینمون سکوت برقرار شد.علی سکوت رو شکست: مریم جان کی بیام دنبالتون؟به خودم
اومدم وبا دیدن قیافه برافروخته مهسا جدی شدم وگفتم: وااای! بیا دیگه .هنوز راه نیفتادی؟!!قهقه ی زد: چشم تا 5
دقیقه دیگه اونجام!
مطالب پیشنهادی:
دیدگاهتان را بنویسید